سفر یک روزه به اردستان
سلام نفس های من جونم براتون بگه که روز پنج شنبه 16شهریور91 ساعت 3:30 بعداز ظهر همگی با هم (مامان نازی و پدرجون و خاله ها و دایی ها و ....) به سمت اردستان به راه افتادیم . مقصدمون را نمیدونستیم چون دوستمون در یکی از روستاهای اطراف اردستان به نام "رودخانه" باغ داشت و دعوتمون کرده بود به اونجا و قرار بود در فلکه مدرس اردستان منتظرش بمونیم تا بیاد کلید را بهمون تحویل بده . جاده خیلی خوب بود و بعد از حدودا 2 ساعت رسیدیم اردستان . توی راه من و بابا پیمان عروس دامادی اومدیم و مغزای بیچارمون کمی استراحت کردن چون شماها هرکدوم توی یه ماشینی بودین و سرتون دعوا بود . همه دنبال هم حرکت کردیم اما راه روستا خیلی...
نویسنده :
مامان ندا
15:59